دلنوشته های مرد تنها

صفحه قبل 1 ... 8 9 10 11 12 ... 19 صفحه بعد


ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 21:32 توسط امير حسين و ریحانه| |

صفحه قبل 1 ... 8 9 10 11 12 ... 19 صفحه بعد

چقدر سخته تو چشمای کسی که تموم عشقت رو ازت دزدید و به جاش یه زخم همیشگی رو قلبت هدیه داد زول بزنی وبه لبریز کینه ونفرت حس کنی هنوزم(دوستش داری)،چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه که دوسش داری،چقدر سخته گل باغ آرزوهاتو تو باغ دیگری ببینی وهزار بار تو خودت بشکنی و اون وقت زیر لب بگی گل من باغچه نو مبارک 

نوشته شده در یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:,ساعت 1:50 توسط امير حسين و ریحانه| |

صفحه قبل 1 ... 8 9 10 11 12 ... 19 صفحه بعد



هوس بازان کسی را که زیبا میبینند دوست دارند


اما


عاشقان کسی را که دوست دارند زیبا میبینن
 

نوشته شده در یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:,ساعت 1:10 توسط امير حسين و ریحانه| |

صفحه قبل 1 ... 8 9 10 11 12 ... 19 صفحه بعد

از عشق:



یك بار دختری حین صحبت با پسری كه عاشقش بود، ازش پرسید

چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"*دوست دارم

تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان كنی... پس چطور دوستم داری؟

چطور میتونی بگی عاشقمی؟


من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت كنم


ثابت كنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی


باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،

صدات گرم و خواستنیه،

همیشه بهم اهمیت میدی،

دوست داشتنی هستی،

با ملاحظه هستی،

بخاطر لبخندت،

دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكی كرد و به حالت كما رفت

پسر نامه ای رو كنارش گذاشت با این مضمون


عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا كه نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت كردن هات دوست دارم اما حالا كه نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

گفتم واسه لبخندات، برای حركاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حركت كنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم


اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

عشق دلیل میخواد؟

نه!معلومه كه نه!!

پس من هنوز هم عاشقتم

نظره تو چیه؟
 

نوشته شده در یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:,ساعت 1:5 توسط امير حسين و ریحانه| |

صفحه قبل 1 ... 8 9 10 11 12 ... 19 صفحه بعد

يه مرد ۸۰ ساله ميره پيش دكترش براي چك آپ. دكتر ازش در مورد وضعيت فعليش مي پرسه و پيرمرد با غرور جواب ميده:

هيچوقت به اين خوبي نبودم. تازگيا با يه دختر ۲۵ ساله ازدواج كردم و حالا باردار شده و كم كم داره موقع زايمانش ميرسه. نظرت چيه دكتر؟

دكتر چند لحظه فكر ميكنه و ميگه: خببذار يه داستان برات تعريف كنم. من يه نفر رو مي شناسم كه شكارچي ماهريه. اون هيچوقت تابستونا رو براي شكار كردن از دست نميده. يه روز كه مي خواسته بره شكار از بس عجله داشته اشتباهي چترش رو به جاي تفنگش بر ميداره و ميره توي جنگل. همينطور كه ميرفته جلو يهو از پشت درختها يه پلنگ وحشي ظاهر ميشه و مياد به طرفش. شكارچي چتر رو به طرف پلنگ نشونه مي گيره و ….. بنگ! پلنگ كشته ميشه و ميفته روي زمين!

پيرمرد با حيرت ميگه: اين امكان نداره! حتماً يه نفر ديگه پلنگ رو با تير زده!

دكتر يه لبخند ميزنه و ميگه: دقيقاً منظور منم همين بود

 

 

 

داستان واقعی و غم انگیز

معلم عصبی دفتر رو روی میز كوبید و داد زد: سارا ...
دخترك خودش رو جمع و جور كرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم كشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم كه از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترك خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نكن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت كنم!
دخترك چونه ی لرزونش رو جمع كرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:

خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری كنیم كه دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشك بخریم كه شب تا صبح گریه نكنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره كه من دفترهای داداشم رو پاك نكنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...

معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...
و كاسه اشك چشمش روی گونه خالی شد . . .

نوشته شده در جمعه 4 شهريور 1390برچسب:,ساعت 21:15 توسط امير حسين و ریحانه| |

صفحه قبل 1 ... 8 9 10 11 12 ... 19 صفحه بعد

!

     سلام!

ببين خدا جون! اين ایمیلو برات زدم که بهت بگم پاشو يه توک پا بيا اينورا کارت دارم.

بابا يه کم هم با فقير فقرا بپر!

در خانه ما رونق اگر نيست صفا هست خدا جون!

ميدونی اگه الان اينجا بودی چيکار ميکردم؟

اول يه عالمه سرت داد ميزدم بعدشم میپريدم تو بغلت!

آخه اينه رسمش؟!

ميدونم! ميدونم خيلی سعی کردی که من نفهمم! اما من تيزتر از اينام!

خر که نيستم که! فهميدم خودم !

چرا به pm هام جواب نميدی؟! نکنه تو هم ignore کردی منو؟

من ايگنور شده ی روزگارم! توام منو ايگنور کن! هيچ خيالی نيست!

حتما بايد Buzz بهت بدم تا جوابمو بدی؟

بابا کوتاه بيا توروخدا!

جواب پی ام هامو که نميدی، حداقل گاهی اوقات يه offline ناقابل واسم بذار که بفهمم هوامو داری!

از تو ليست بنده هات که delete نکردی منو؟!

نه.....تو بامرام تر از اين حرفايی.....

خدا جونم، اکانت داره تموم میشه.اگه dc شدم شما به high speed بودن خودت ببخش!

 

 

 

ای خدا hard دلم format نما

 

از فريب ناکسان راحت نما

جمله ويروسند مردمان دون

استغيرالله مما يفترون

فايل عشقت را کپی کن در دلم

deltree کن شاخه های باطلم

jumper روح خلائق set نما

گام هاشان در رهت ثابت نما

گر ز انفاست دلی scan شود

از شرور ديد و دذ ايمن شود

بهر روی زرد سيمين تن فرست

بهر دم های پر آستر fan فرست

 

 

 

ای خدا file عذابت run مکن

 

با ضعيفان هيچ جز احسان مکن

از همان صبحی که اول گل دميد

بی نياز از cod خدايش آفريد

کارگاه آفرينش cod نداشت

ram نبود و mouse آن همpad نداشت

عشق گل حق در دل بلبل نهاد

بر شقايق داغ چون lable نهاد

system عشقش بری از هرerror

گوهر مهرش در سينه همچو دُر

عشق نرم افزار راه انداز ماست

عشق password و وصال کبرياست

خالی از عشق و محبت دل مباد

بی صفا چون عاصی intel مباد

بهتر آن باشد سرودن ول کنم

زين تن خاکی دَمی dos shell کنم

نوشته شده در جمعه 4 شهريور 1390برچسب:,ساعت 21:7 توسط امير حسين و ریحانه| |

صفحه قبل 1 ... 8 9 10 11 12 ... 19 صفحه بعد

در رمان نویسی، نشانه های عشق واقعی به سمت ملودرام گرایش دارد. تپش قلب، بی خوابی، بی اشتهایی، به حرکت درآمدن پرده ها و آتش بازی. اما اگر چنین چیزهایی را حس کردید، آنقدر که اسیر هوس شده اید، عاشق نشده اید. اگر هوس را کنار بگذاریم، نشانه هایی که در این مقاله برایتان عنوان می کنیم، نشانه های انکارناپذیر از عشق حقیقی—و سلامت احساسی—هستند.
به راحتی علت اینکه نمی خواهید با کسی ارتباط برقرار کنید را توضیح می دهید
باوجود اینهمه بیماری های مختلف دیگر هر روز با یکی بودن به اندازه گذشته جذابیت ندارد. مسئله تمایل به تک پر بودن نیست مسئله حرف زدن درمورد آن است. تعداد زیادی از زن ها و مردها تک همسری هستند و احساس می کنند که تمایلشان برای چشم پوشی از بقیه به همسرشان قدرت بیشتری می دهد. اما وقتی دوست داشته باشید که این حس و تمایل خودتان را توضیح دهید نه تنها عاشق هستید بلکه فردی منطقی و فهمیده نیز به نظر خواهید رسید.
دفترچه خاطرات گذشته تان را دفن می کنید.
"من دفترچه خاطراتم را دفن کرده ام!" این جمله نه تنها تک پر بودن فرد بلکه برنامه داشتن برای آن را نشان می دهد مخصوصاً وقتی می گویید که هیچکس از آشنایانتان به پای معشوق فعلیتان نمی رسد. تمایل شما برای خلاص شدن از آن، نشان از این واقعیت دارد. همچنین نشانه این است که دیگر هیچ تمایلی برای دیدن عشق های قبلیتان ندارید و این یعنی در این رابطه دیگر میلی به برگشت وجود ندارد و فقط می خواهید به جلو بروید.
شاید با خودتان فکر کنید که منصفانه نیست که دفترچه خاطرات را در شومینه بیندازید و بسوزانید، به همین دلیل اطلاعاتتان را روی لپ تاپ شخصیتان که دست هیچکس به آن نمی رسد ذخیره می کنید. تعهد، تعهد است. اگر تظاهر کنید که دفترچه خاطراتتان را دور ریخته اید یعنی تظاهر به متعهد بودن می کنید. پس بزرگ شوید: اگر به اندازه کافی بزرگ شده اید که کسی که دوستش دارید شما را جدی بگیرد، پس یعنی به اندازه کافی هم بزرگ شده اید که خودتان خودتان را جدی بگیرید. در روابط متعهد دیگر جایی برای دوز و کلک نیست.


ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 8 تير 1390برچسب:,ساعت 1:25 توسط امير حسين و ریحانه| |

صفحه قبل 1 ... 8 9 10 11 12 ... 19 صفحه بعد

 

دیشــب خوابت را دیدم . . . همان چشــ م ها . . . همان نگاه همیشگی . . .

 

دستت را که گرفتم انگار آرزوی صد سالــ ه ام بر آورده شد . . .

 

آنقدر فشــ ردمت بر سینه که غرق شدی در من . . .

 

گفتی : مزه میــ دهد بعد از این همــ ه مدت . . . ؟!!

 

گفتم : درست میشود . . . همیــ ن روز ها درست میشود . . .

 

مــ ات نگاهم کردی بی هیــ چ لبخندی . . .

 

گفتی : دلم تنــ گ نیست . . . هیچ کس را نمــی خواهم . . . باور کن . . !

نگاهت کردم . . . فــ قــ ط نــ گاه . . .

 

نوشته شده در چهار شنبه 8 تير 1390برچسب:,ساعت 1:20 توسط امير حسين و ریحانه| |

صفحه قبل 1 ... 8 9 10 11 12 ... 19 صفحه بعد

معنی عشق همه شما بی شك عشق را تجربه كرده اید و هر كدام از شما هم معنی خاصی از عشق دارید و یا شاید بعضی از شما هنوز نتوانستید معنی درستی از عشق داشته باشید. مطالب زیر معناهایی متفاوت از عشق است كه خواندن آنها خالی از لطف نیست: عشق، سرطان دوست داشتن است. عشق، عقد دائمی ما با غربت است. عشق، شماره تلفنی است كه سالها بدنبال آن می گردیم. عشق، آمپول ب كمپلكس معرفت است. عشق، اتوبانی است كه تا ته ابدیت می رود. عشق، آسانسور حیات بشر است. وای بحال كسی كه توی این آسانسور گیر كند. عشق، قند متافیزیكی است كه در دل آدم آب می شود. عشق، شب نامزدی ما با جدایی است. عشق، نردبانی است كه ما را از خود بالا می كشد. عشق، همان فعل انفعالی است كه در برابر گل سرخ به ما دست می دهد. عشق، عزرائیل زیبایی است كه رسید، جسم ما رامی گیرد و قبض روح راامضا می كند عشق، اولین آهی است كه در آیینه كشیده ایم. عشق، اولین حقوق ما از باجه معرفت است. عشق،خرید وفروش پایاپای عاشق و معشوق است. عشق، لك لكی است كه روی درخت خاطرات ما لانه كرده دارد. عشق، مقصد نیست، بلكه مركبی است برای رسیدن به مقصد. عشق، تنها مهمانی است كه بدون دعوت وارد میشود،كافیست درخانه قلب را بازبگذارید. عشق، یك لحظه آرامش است و هزار لحظه گرفتاری. عشق، بینایی را می گیرد و دوست داشتن می دهد. عشق، صدای فاصله ها، فاصله هایی كه غرق ابهامند. عشق، تنها دردی است كه بیماربدنبال علاج نیست، زیرا درد عشق برایش مطلوبتراز سلامتی است. ( بر گرفته ازكتاب عاشقانه با قلم، نوشته اصغر جدایی ) عشق، . . . یعنی واقعاً عشق این همه معنا دارد! پس خوش به حال آنهایی كه عاشقند و این همه معنی دارند... خلاصه اینكه بی عشق ما سنگ، ما هیچ

نوشته شده در چهار شنبه 8 تير 1390برچسب:,ساعت 1:14 توسط امير حسين و ریحانه| |

صفحه قبل 1 ... 8 9 10 11 12 ... 19 صفحه بعد


 

تو که آهسته می خوانی قنوت گریه هایت را


 

میان ربنای سبز دستانت دعایم کن


 

 


 

هر کجا محرم شدی چشم خیانت بازدار
چه بسا محرم که با یک نقطه مجرم می شود


 

 


 

دل به دلداران سپردن کارهر دلدار نیست


 

من به تو جان می سپارم دل که قابل دار نیست!


 

 


 

در مکتب ما رسم فراموشی نیست


 

در مسلک ما عشق هم آغوشی نیست


 

مهر تو اگر به هستی ما افتاد


 

هرگز به سرم خیال خاموشی نیست


 

 


 

جز من اگرت عاشق و شیداست بگو
ور میل دلت به جانب ماست بگو
ور هیچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو،نیست بگو،راست بگو...!


 

 


 

منم آن شعله آتش که از هر شمع برخیزم


 

تمام هستی خود را فقط به پای تو ریزم


 

درون قلب من فرمانروایی کن


 

که از موی تو برخیزد همه عطر دل انگیزم...


 

 


 

من عاشق آن دیده چشمان سیاهم
بیهوده چه گویم که پریشان نگاهم
گر مستی چشمان سیاه تو گناه است
من طالب آن مستی و خواهان گناهم...


 

 


 

مگذار گذاشت در دلت گم بشود
مجذوب طلسم سیب و گندم بشود
مگذار که زندگی به این شیرینی
قربانی یک سوء تفاهم بشود

مجنون گر ز آتش لیلی سرخ است
یا لاله اگر به هر دلیلی سرخ
است
شرح دل ما حیف است که پنهان باشد
این صورت ما به ضرب سیلی سرخ است...


نوشته شده در چهار شنبه 1 تير 1390برچسب:,ساعت 11:10 توسط امير حسين و ریحانه| |


Power By: LoxBlog.Com